یه کم برابری...لطفا!

تنها فرشته زمینی

امروز که از اتوبوس دانشگاه داشتم پیاده میشدم دیدم دو دختر ، همسن و سال خواهر خودم اومدن جلوم .یکی شون فال گرفت جلوم یکی شون بسته شکلاتش رو...رفتم طرف فال فروشه ...اون یکی وقتی دید من فال میخوام،یه بسته فال مچاله شده که کاغذهاش خیلی کهنه بود گرفت جلوم و گفت خاله یکی از منم بخر...از هر دو تا خریدم و به هر کدوم 500 دادم ...چون بدون نیت فال برداشتم خواستم دوباره فال بخرم اما با نیت!دنبال پول میگشتم تو کیفم که دختر دومی گفت : خاله دنبال چی میگردی ؟تو که هم به من 500 دادی هم به دوستم...بهم نگفت:خاله تو رو خدا ایندفعه هم از من فال بگیر...
اون فقط به "برابری " فکر میکرد که بهش رسیده بود نه کم و زیاد بودن درامدش...




برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در برچسب:,ساعت 7:4 PM توسط فرشته|

آخرين مطالب
» در فراسوهای مرزهای تنت تورا دوست میدارم
» یک ساعت مانده به قیامت
» اینجا هوا سرد است
» خبربد!
» بی بهانه باور کن
» باور من ...
» مهربانم...
Design By : MohammadDesign.IR